خانم مربی و بچه شیطون

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->

EXrozblog.comEX




خانم جوانی که در کودکستان برای بچه های ۴ ساله کار میکرد میخواست چکمه هاییه بچه ای رو پاش کنه ولی چکمه ها به پای بچه نمیرفت بعد از کلی فشار…و خم و راست شدن،

بچه رو بغل میکنه و میذاره روی میز، بعد روی زمین بلاخره باهزار جابجایی و فشار چکمه ها

رو پای بچه میکنه و یه نفس راحت میکشه که …هنوز آخیش گفتن تموم نشده که بچه میگه این چکمه ها لنگه به لنگه است .

خانم ناچار با هزار بار فشار و اینور و اونور شدن و مواظب باشه که بچه نیفته هرچه تونست کشیدتا بلاخره بوتهای تنگ رو یکی یکی از پای بچه درآورد .


گفت ای بابا و باز با همان زحمت زیاد پوتین ها رو این بار دقیق و درست پای بچه کرد که لنگه به لنگه نباشهولی با چه زحمتی که بوت ها به پای بچه نمیرفتن و با فشار زیاد بلاخره موفق شد که بوت ها رو پای این کوچولو بکنهکه بچه میگه این بوتها مال من نیست.

خانم جوان با یه بازدم طولانی و کله تکان دادن که انگار یک مصیبتی گریبانگیرش شده. با خستگی تمام نگاهی به بچه انداخت و گفت آخه چی بهت بگم. دوباره بازحمت بیشتر این بوت های بسیار تنگ رو در آورد.

وقتی تمام شد پرسید خب حالا بوت های تو کدومه؟ بچه گفت همین ها بوت های برادرمه ولی مامانم گفت اشکالی نداره میتونم پام کنم….

مربی که دیگه خون خونشو میخورد سعی کرد خونسردی خودش رو حفظ کنه و دوباره این بوتهایی رو که به پای این بچه نمیرفت به پای اون کرد یک آه طولانی کشید وبعد گفت:

خب حالا دستکشهات کجان؟
توی جیبت که نیستن. بچه گفت توی بوتهام بودن دیگه:>

خانم مربی و بچه شیطون18|481391|06|12|0hotnethotnet10000home101135 بیا 2 بهشت...
ما را در سایت بیا 2 بهشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamshid bia2behesht بازدید : 177 تاريخ : يکشنبه 12 شهريور 1391 ساعت: 18:48

آرشیو مطالب

خبرنامه